- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هم غمِ اشک دو خواهر، دو برادر را کشت هم فراق دو برادر که دوخواهر را کشت هـر دو تا داغِ بـزرگـیست برای زهـرا وای از غـصّۀ اولاد که مـادر را کـشت خواهری در قُم و از هجرِ برادر جان داد کوفه و شام هم آن خواهرِ دیگر را کشت آه ای حضرت معـصومه بـمیـرم بی بی غربت تو به خدا شیعـۀ حـیـدر را کشت پیش چشمت به رضای تو جسارت شد؟ نه دید زینب که عـدو سبط پیـمبر را کشت کرد خورشیدِ سرش بر افقِ نیـزه طلوع گیسوی درهمِ او خواهرِ مضطر را کشت جان گرفت و به لبش آیۀ قـرآن گل کرد خیزران صوت رسای لب و حنجر را کشت دلِ شب داخلِ ویـران، سر خونینِ حسین در طبق آمد و این منظره دختر را کشت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
کـشـیـدهانـد سـوی گـنـبـدش پَـر ما را پُر از مکـاشـفـه کـردند سـاغـر ما را سراغ فـاطمه را از کـریـمه میگـیرم که میدهد حـرمـش بوی مـادر ما را اگر شفیعه شده پس خیالها تخت است درست میکـنـد او کـار محـشر ما را مقـابـل حـرمش خـم شدیـم یک دفـعـه رساند پـای ضـریـح رضـا سـر ما را نـداشـت هـیــچ زنی در مـیــان آل الله مـقـام دخـتـر موسی بن جـعـفـر ما را اگرچه حضرت معصومه جلوه زهراست میان این دو ز مظلومیت تفاوت هاست نـماز هـر شب بی بی ما نـشـسته نبود نرفت پشت در و دندهاش شکسته نبود کسی قلاف به بازوی لاغرش که نزد و بـند بـند تن او ز هم گـسـستـه نـبود هـمیشه نـان و غـذایش براه بود اینجا نبود چرخش دستاس خون به دسته نبود نرفت پای برهـنه به کوچه کوچۀ قـم دوان دوان پی مولا نرفت خسته نبود بجای چند نفر مشت و تازیانه نخورد شبیه حضرت زینب که دست بسته نبود کسی به عمد رهش را به خانه دور نکرد کـریمه از سر بازار قـم عـبور نکرد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
در این روزگاری که دل بیقرار است گـدای کـریـمـه شدن افـتـخـار است ثــواب زیــارت بـرایـم نــوشـتــنـد خودم نه دلم سوی تو رهسپار است دوبـاره حـرم قـسـمـتـم نه نـشد - آه چقـدر این دل بی نـوا بـد بیار است چنان گـنـبدت جلوه دارد که انگـار حـریم تو در آسـمان ها مـدار است کسی که قـدم می زنـد در حـیاطـت روی فرش بال ملائک سوار است نگـاهـت مرا از غـریـبـی در آورد ببین خـنده روی لـبـم آشکـار است همین هم نشان از کـرم خـانه دارد گـدا زاده ای با شما همجـوار است کریمـه! کـرم کن گـدای خودت را گدایی که در ماتمت سوگوار است چکید اشک تو بر زمین،بعد از آن بود که از ساوه تا قم درخت انار است دلـم خـون شـده از غـم مـاجـرایـت دلـت تـنـگ بـوده بـرای رضـایـت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
نام او هم نـشر دیـن، تبـلیـغ آئـین میکند عـطر او فیضیهها را عطرآگـین میکند دختر معصوم یعنی حضرت معصومه که دست اعجـازش کـتاب الله تـدوین میکند
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
سلام بر تو که اسطورۀ حجـاب شدی جـواب های سـؤالات بی جـواب شدی سلام بر تو که در آسمان عـلم و ادب شعاع نور شدی مثل یک شهاب شدی به خاک کشور ایران دو نور تابان شد رضا چو شمس شموس و تو آفتاب شدی برای یاری دین و امام عـصر خودت شبـیه عـمۀ خود پـای در رکاب شدی ز بس که دست کریمت گره گشایی کرد برای نـام کـریـمـه تو انـتـخـاب شدی برای شأن تو این واژه تا ابد کافی ست رضا حسین شد و زینبش حساب شدی خـدا کند بنـویـسی مرا به نوکـریات تو دختری؛ ولی عالم فدای مادریات نگـاه مرحـمـتی کن به این گـدا بیبی بـده به حـق رضـا حـاجت مـرا بیبی میان صحن تو جارو به دست میگیرد برای خـادمیات صاحب عصا بیبی قـسم به جـان خودم جـبرئیل میمـیرد اگر که پـر نـزند دور این سـرا بیبی پی زیـارت زهـرا به قـم سـفـر نکـنم بگـو کجـا بـروم من بگـو کجـا بـیبی مراجع و عـلما حـلـقـه دور تو بستـند برای ایـنکه تـویی بـاب عـلم ها بیبی غــمـی نـمـانـده بـرای اهـالـی ایــران دمشـق ما توئی و کـربـلا رضا بیبی غمی که سوخت دلت را شرار زهر نبود تو از دیـار خود افـتـادهای جـدا بیبی تو آمـدی که انـیـس دل رضـا بـشوی تو آمدی که در ایران بزرگ ما بشوی مرا خـدات نـوشتـه برای نـوکـریات برای بـال زدن در هـوای زائـریات از آن زمان که به موسی بن جعفرت دادند رضا همیشه بنازد به مهر خواهریات تـو آمـدی کـه سـپـاه بـرادرت بـاشـی رواست اینکه بنازد به این دلاوریات ز بس مـقـام تو بـالاست آفـریـنـنـده ت نیافت هیچ کسی را برای همسریات گـل هـمـیـشـه بـهـار امـام هــفـتـم مـا دلم شکـسته بـرای خـزان پـرپـریات اگرچه درد فراق آتش است و میسوزد ولی نـسـوخـت تـمـام دل کـبـوتریات مرا ببخش ولیکن در این مسیر خطیر نرفت دست پلیدی به سمت روسریات ولـی امــان ز دل کـوثـر امـام حـسین ز پنـجـهها و سـر دخـتـر امام حـسیـن
: امتیاز
|
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها
بس در حـرم تو سـوز و آهـم دادند تـخـفـیـف بـه نـامـۀ گــنــاهـم دادنـد با اذن تو، ای فـاطـمـۀ مـعـصـومـه در وادی فـاطــمــیــه راهــم دادنــد ************* از کفش کنِ تو طور موسی پیداست در هـیبت تو زینب کـبری پـیداست ای از حـرم تو بـاز، باب الـزهراء از تـربت تو تـربت زهـرا پـیداست ************* کاش از حـرمت صدای ما را ببرند پـیـغـام بـسـوی قـبـر زهــرا بـبـرند مـا عـقـدۀ بـانــوی مــدیـنــه داریــم مـا را سـرِ قـبـر مـخـفـی آیا بـبـرند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات
ﺗﺎ ﮐـﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳـﻼﻣﯽ ﺑـﺮﺳـﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧـﺒـﺮﯼ ﻧـﯿـﺴﺖ ﺑـﺮﺍﺩﺭ ﻧـﮕـﺮﺍﻧﻢ جان بی تو به لب آمده، ﺍﯼ ﭘـﺎﺭۀ ﺟﺎﻧﻢ دلگیرم ازین شهر و روا، نیست بمانم ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌـﻘﻮﺏ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮐـﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧـﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺭ ﺁﺗـﺶ ﻋـﺸـﻖ ﺗﻮ ﭘـﺮﯼ ﺩﺍﺷـﺘﻪ ﺑـﺎﺷﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧـﺮﺍﺳـﺎﻥ ﺳـﻔـﺮﯼ ﺩﺍﺷـﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗـﻢ ﻫﻢ ﻧـﻈـﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳـﻮﺩﻩ ﺑـﻤـﺎﻥ ﭼـﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫـﻢ ﯾﮏ ﻗـﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ ﺑﻪ ﺨـﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ! ﺍﯾﻦ ﺟـﺎﺩّﻩ ﻫﺎ ﭼـﺸـﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗـﺪﻡ ﻣـﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣـﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ حاشا ﮐﻪ ﻓـﺮﺍﻣـﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟـﺒـﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑـﺎﯾـﺪ ﮐﻪ ﺑـﺴـﺎﺯﻡ ﺣــﺮﻡ ﻣـﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑـﺎﯾـﺪ ﻧـﺮﺳﯿـﺪﻥ ﺑـﻪ ﺭﺿـﺎ ﺭﺍ ﺑــﭙـﺬﯾـﺮﻡ ﺣـﺎﻻ ﺑﻪ ﺷﻬـﺎﺩﺕ ﺑـﺮﺳـﻢ ﯾﺎ ﮐﻪ ﺑـﻤﯿـﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘـﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑـﯿـﻤـﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿـﺮﻡ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮۀ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺑﺎ ﯾـﺎﺩ ﻏـﻢ ﻓـﺎﻃـﻤـﻪ ﻫـﻖ ﻫـﻖ ﺑﻨـﻮﯾـﺴﻢ ﺑﺮ ﺣـﺎﺷـﯿـۀ ﺑﺮﮒ ﺷـﻘـﺎﯾـﻖ ﺑـﻨـﻮﯾﺴﻢ... ﺑﺎ ﮔـﺮﯾـۀ ﻣﻦ ﻫـﯿـﭻ ﮐـﺴﯽ ﮐـﺎﺭ ﻧـﺪﺍﺭﺩ ﻗــﻢ ﮐـﺎﺭ ﺑﻪ ﻣـﻬـﻤـﺎﻥ ﻋــﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧــﺪﺍﺭﺩ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻣـﻌـﺼﻮﻣـۀ ﺗـﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾـﻮﺍﺭ ﻧـﺪﺍﺭﺩ نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست اینجا زدن فاطمه ها حرف کمی نیست ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺑـﯿﻦ ﺍﺛـﺮ ﻫـﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣـﺰﻣﻪ ﻓـﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻓـﺎﻃﻤﻪ ﻓـﺮﻕ ﺍﺳﺖ از مردم نامـرد در اینجا اثـری نیست در شهر قم از ضربۀ سیلی خبری نیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات
همشیـرهات از تو گـلـه بـسیار دارد حــالــی شـبــیـه آتـش نـیــزار دارد اصلاً خبر داری که افـتاده به بستر اصـلاً خـبـر داری تن بـیـمـار دارد حق میدهم نشناسیاَم خیلی شکـستم چه میتوان کرد عـاشقی آثار دارد ای کاش یک پیراهنت در پیش من بود آغـوشم این شب ها هـوای یار دارد در را که هرکس زد به خود گفتم تو هستی یک منظر شوقی به جز دیدار دارد سربسته میگویم به تو این حرف ها را هر جملهام در باطنـش اسرار دارد این شهر خیلی احترامم را نگه داشت این شهر لطف و خوبیِ سرشار دارد یکبار من را از شلوغی رد نکردند با اینکه که خیلی کوچه و بازار دارد اینجا نه یک نا محرمی نزدیک من شد نه ایـنکـه قـصد اذیـت و آزار دارد نه دور تا دور من از اوباش پُر شد نـه هـچکـس با تـازیـانـه کـار دارد نه خانهام ویرانهای بیسقف و در شد نـه ایـنکـه اصلاٌ ریـزش آوار دارد نه چادرم خاکی شده نه دست خورده نه که غـرورم زخـم از انظار دارد اوضاع عمه زینـبم طوری دگر شد از گریهها یک عمر چشم تار دارد نیم تنش زخم است و نیمی هم کبود است چـه یـادگـاری هـا ز نـیـزه دار دارد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
در پیش خواهر از برادر گفتن عشق است پیش برادر هم ز خواهر گفتن عشق است از دختر موسی بن جعفر گفتن عشق است از شافع صحرای محشر گفتن عشق است در ماتـمـش زهـرا پـریـشان گریه کرده سیـنـه زنـان، شاه خـراسان گـریه کرده زهـراست اما پهـلـویش خـنجـر نخورده دوشیـزه مـانـده غـصـۀ هـمسر نخـورده پـیـشانـیـش محکـم به چوب در نخورده یک مرتـبه به یک حـرامی بر نخـورده امـا شـبــیــه فـاطــمــه خــم راه رفــتــه ایـن چـنـد روز آخــرش کــم راه رفـتــه با تـازیـانه پـیـکـرش شد لاله گـون، نه! با چوبۀ محمل سرش شد غرق خون، نه! خـلخال از پـایش کسی کـرده بـرون، نه! اصلا کـسی دیـده قـدش را تا کـنون، نه! ایـنجا فـقـط دور و بـرش سـادات بـودند جـاروکـشان محـضـرش سـادات بـودنـد
: امتیاز
|
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هرشب میان بستر خود گریه میکنی با حـال گریه آور خود گریه میکنی اصلا تمام اهـل جهان گـریه میکـنند تا با نگـاه مضطر خود گریه میکنی سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است با هر اشـارۀ سر خود گـریه میکنی هرلحظه خواهرانه رضا را صدا زدی از دوری بـرادر خود گـریـه میکنی کشتی عـمر ناب تو پهلو گرفته است در لحظههای آخر خود گریه میکنی وقتی که خیره بر در و دیوار میشوی داری به یاد مادر خود گریه میکنی آتـش میان سـاحت گـلخـانه پا گرفـت در بین کوچهها نفس مرتضی گرفت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
سلام ای صاحب شأن و مدارج سلام ای دخـتـر باب الحـوائـج تو روح عصمتی معصومه هستی تو از روز ازل در دل نشستی بهشت مطـلـق شـهـر قـمـی تو دلآرام امـــام هــشـتــمــی تــو خلایق گرد رویت در طوافـند ملائک بر درت در اعتکـافـند ز تو خورشید کسب نور کرده ز شرمت ماه، رخ، مستور کرده به سویت هرچه حاجت دار، راهیست گدایی بر درت چون پادشاهیست حـریمت مرکز عشق دو عـالم به این گلزار دعوت کن مرا هم دل پــاک ائــمّــه بــیقــرارت مزار حضرت زهـرا مـزارت بـبـیـن زوّار قـبـر انــورت را که می جویند اینجا مـادرت را عـزادارت زمیـن و آسـمـانـنـد غـم و درد دل تـو بـیکـرانـنـد دلت در طوس و پا در ره نهادی برادرهای خود از دست دادی تو درد و رنج بسیاری کشیدی ولی روی بـرادر را نــدیــدی چو دیدی بیکس و بییار ماندی غمین خود را به شهر قم رساندی تـمام شیعـیـان با قـلب مسرور به استـقـبال تو با شـادی شـور به خاک مقدمت بوسه نشانـدند ز بام خانهها گـل می فـشانـدند ندیـدی تو یـقـیـن در آن مـیانه اثـر از کعـب نـی یـا تـازیـانـه تو دیگـر سـیـلی کـافـر ندیـدی به روی نی سـر دلـبـر ندیـدی ندیدی سنگ بر پیـشانیاش را به روی نیزه قرآن خوانیاش را ندیـدی گـریههای دخـتـران را ندیدی سنگ بازی با سران را نـدیـدی هـمـنــوا بـا آه و نـالـه به زیر دست و پا طفل سه ساله اگر چه غصه و غم کم ندیدی نـگـاه تـلـخ نـا مـحـرم نـدیــدی الا ای چـهـرهات مــاه مـنـیـرم بـرای عـمـهات زینب بـمـیـرم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
تا كوچههای سامره مردی نجیب داشت آری هوای شهر فـقط بوی سیب داشت شب ها كه در تـرنّـم سجـاده مینـشـست شب های عرش حال و هوایی عجیب داشت هـر گـاه با دعـای فـرج اوج میگـرفت زیـر لـبـش تَـرنّــم اَمَّـن یُـجـیـب داشـت درد آمد و دوا شد و با یك اشـاره گفت: هر گوشه از كلام لبش یك طبیب داشت آن قدر کشته شد دل و آن قـدر زنده شد با تیغ ابرویی که فـراز و نشیـب داشت ابـن الـرضـای ســوم مـا یـا ابـالـحـسـن عـیـدی بـده به دست گـدا یـا ابـالـحـسـن هر جا که باده هست صفای خُمش تویی هر جا که آیهای است ضمیر کُمش تویی آدم طـمـع به کـسـب مـقـام شـمـا نـمـود در صورتی که آب و گلِ گـندمش تویی شـهـر مـدیـنـه شـادتـر از این نـمیشـود چون که به لطف حق حَسن دومش تویی فـهـمـیــدم از تــرنّـم ســرداب ســامــرا هر جا که جمکران شده شهر قُمش تویی خـورشید مـردمیِ زمیـن؛ آسـمـان ترین ای خوش به حال هرکه تب مردمش تویی ابـن الـرضـای ســوم مـا یـا ابـالـحـسـن عـیـدی بـده به دست گـدا یـا ابـالـحـسـن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
هـوای خـانـۀ دل با تو آسـمـانـی شد مدینه با تو پُر از نـور مهـربانی شد تو آمدی و زمین و زمان پُر از شادی ست به یُمـن مقـدم تو فصل همزبانی شد بهار می چکـد از گـوشـۀ نگـاه شما دوباره بلبل جان مست نغمه خوانی شد چقدر خـیر به ما می رسانی آقا جان نصیب سفرۀ دل رزق بی کرانی شد نخواستی که به دنبال دیگـران باشم تو خواستی که دلم صاحب الزمانی شد همیشه باغ و بهارم تویی ابـالحُـجّـه تـمـام دارو نــدارم تـویی ابـالحُـجّـه مـیـان سـجـدۀ شب ذکـر ربّـنا داری بــرای درد دل عـاشـقـان دوا داری همیشه خیر کثیر از نگاهتان جاری ست هـوای ایـن دل غـمـدیـدۀ مـرا داری به کـوری هـمـۀ دشـمـنانـتـان مـولا همیشه دور و بر خود برو بیا داری همیشه سنگ شما را به سینه میکوبم سر مزار خـودت گـنـبـد طلا داری چه میشود که به دست تو نامه را بدهم همیشه و همه جا عطر سامرا بدهم به زیر سـایۀ سـرو صنوبری هستم تو لطف کردی و از غصهها بَری هستم دعـای مــادر ســادات لایـقـم کـرده هماره شیعۀ سرمست حیدری هستم هـمـاره بـاد؛ کـرم خـانـۀ شـمـا آبـاد که بین خانۀ تو گـرم نـوکری هستم اگر چه گـفـتهام اما دوبـاره میگویم غلام خانۀ پُـر خـیر عسکـری هستم در انتظار ظهورم در انتـظار قـیـام همیشه منتظر صبح بهتری هستم... که عاشقانه به شوق رسیدنش ماندی دعا به نیّت تعجیل در فرج خواندی کریمی و برکات تو نعمتی عالی ست گدایی سر کوی تو نیک اقبالی ست فقـیرِ دیدنِ سرداب غـیـبـتم هر شب که لحظهای غم دوری تو مرا سالی ست کسی که نام تو را برد؛ سامرایی شد کبوتر دل ما صاحب پر و بالی ست میان مجـلس مـیـلاد تو امام بهـشت که قلب شیعۀ تو غرق نور خوشحالی ست مـدافـعــان حـریـم رقـیــه و زیـنـب مدافعان حریم تو جایشان خالی ست کسی که توی رگش خون هاشمیون است شهید جبهـۀ گـردان فـاطمیون است من آمدم که بگویم گدا نمیخواهی؟ غریب شهـر بـلا آشنـا نمیخواهی؟ تویی که یا حـسـن دوم قـنـوت منی نگو که نوکر افـتـاده پا نمیخواهی امام فاطمیون فـاطمیه نزدیک است برای خیمۀ زهـرا مرا نمیخواهی؟ برای آنکه بخوانی تو روضۀ مادر زمان به وسعت درد زمان میخواهی من از تو جز حرم سامرا نمیخواهم برای من تو به جز کربلا نمیخواهی من از حوالی هیات به سامـرا رفتم حسین گـفتم و دیدم به کـربـلا رفـتم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
هر گـوشه صدای ربّـنـا میآید آواز خـوش خـدا خــدا مـیآیـد از شوق امام عسکری مست شده خورشید ز سمت سامرا میآید ************* بر پیکـر عاشقـانه ها جـان آمد حادی عشر از تبار خوبان آمد خُلقش حسن و خِلقت او احسن بود با نام حـسن شکـوه ایـمـان آمد ************* جمعی به تولای شما دل شادند عمری ست که بر جمالتان جان دادند از یمن حدیث اربـعـیـنت مولا در راه فرج پـیاده راه افـتـادند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
دلا نیک اخـتری میآید امشب بـشارت، دلبـری میآید امشب جهان را سروری میآید امشب شه گردون فری میآید امشب امـام عـسکـری مـیآید امشب شب فیض و شب میلاد مسعود فکنده پرده از رخساره مشهود رسید از ره گل گلزار مقصود بـشارت باد بر مهدیّ مـوعـود که نیکو منظری میآید امشب ظـهـور نـور کـرّمـنـا مبـارک به کـلّ شـیـعـیـان بـادا مبارک تـجـلّای گــل زهــرا مـبـارک مـبـارک مـقـدم مـولا مـبـارک پـیــام داوری مـیآیــد امـشـب
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
نـور تـو بـا نـور خـدا فـرقـی ندارد نـزد خـدا او بـا شـمـا فـرقـی ندارد وقتی که صحبت از حسن باشد چه زیباست پس عسگری با مجتبی فرقی ندارد تا "کُـلُّهم نور" است وصف آل احمد "یا مرتضی"،"یا مصطفی" فرقی ندارد ما جود می جوئیم و تو جـود تمامی اینجـا اجـابـت بـا دعـا فـرقی ندارد اصلا مهم این است که ما با تو باشیم دنـیـا و عـقـبـا نـزد ما فـرقی ندارد مادر برایش نذر کرده جان خود را او بـا شـهـیـد کـربـلا فـرقـی نـدارد دل، شـادِ میلادِ اباالمهـدی است اما با هم سُـرور هـل اتـی فـرقـی ندارد گـنجـیـنه ای و نزد تو کـنز المعالی است یعنی که فرزند حسن مولی الموالی است آقا نفسهای تو ما را هم عوض کرد فیض قدمهایت فضا را هم عوض کرد زیـبـایـی نامت بـهـاری دیگـر آورد حالات تو حال دعا را هم عوض کرد ای نور هستی آفرین، عیدت مبارک میلاد تو حال و هوا را هم عوض کرد آری نفسهای تو اِحیاءُ القلوب است انفاس تو ارض و سما را هم عوض کرد تا دیـده واکـردی، نـگـاهِ رحمت تو سبک عنایات خدا را هم عوض کرد مشمول عفـوت شد گـناهان خـلایق تقدیر تو دست قضا را هم عوض کرد مثـل عـلـی ها و مـحـمـد های دیگـر نام حسن روزیِ ما را هم عوض کرد رزق حسیـنـی ها ز دستـان تو بارد آقایی تو این گـدا را هم عوض کرد گنجـینهای و نزد تو کـنـز المعـالی است یعنی که فرزندحسن مولی الموالی است در فطرت من جایگاهت بی بدیل است شأن و مقام و منزلت با تو اصیل است مُرده است آن دل که تو را از دست داده "یا محیی" از اسماء تو پورخلیل است ما رعـیـت کـوی شما هـسـتـیـم امـا یک عالمی را رعیت کویت کفیل است حاجات خیل انـبـیا دست تو آقـاست در پیشِ نازِ تو نیـاز ما قـلیـل است کو آن که مـحـتـاج نـگـاه تو نـبـاشد یک بال از اوج نگاهت جبرئیل است ما را ولای حضرتت آب حیات است یک چشمه از آب حیاتت سلسبیل است مدح تـو از عـبـد تو کی آیـد امـامـا مداح اوصاف شما رب جلـیل است هر کس که با آل محـمد در بـیـفـتـد پس سرنوشتش همچنان اصحاب فیل است گـنجـیـنه ای و نزد تو کـنز المعالی است یعنی که فرزند حسن مولی الموالی است تـو پَـرتُـو نـور جـمـیـع اوصـیـایـی یـعـنـی تو در عـالـم امیـد اولـیـایـی تو دیده واکردی که زهرا جان بگیرد زیرا که نـور دیـدۀ خـیـرالـنـسـایـی بـرق نـگـاه نـیِّـرِ اعـظـم تـویـی تـو سبط رسول اکرمی، ابن الـرضایی حیدر به تو می نازد ای فخر دوعالم هرچند بر غـم های عـالم مـبـتـلایی مانند جَـدّت مجـتـبی بی یـار مانـدی مانـنـد زیـنـب، راز دار کـربـلایـی از کودکی حبس عدو را لمس کردی از کـودکی با ظـلـمِ دشـمن آشـنـایی تن داده ای بر حصر و تبعیدت که کم کم اصحاب خـو گـیرند با "آقا کجایی" مأمـور حـفـظ جـانِ جـانـانِ جهـانی یعـنی که ارحـام مطـهـر را سزایی گـنجـیـنه ای و نزد تو کـنز المعالی است یعنی که فرزند حسن مولی الموالی است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
بـــاران کــرامـت خـــدا مــی بــارد نـور از نـفـس فرشـتـه هـا می بـارد صد دسته گـل محـمّـدی بـاز امشب بر صحن و سرای سامرا می بـارد ************ تـــو آیـــنـــۀ خـــدا نـــمــایــی آقـــا سـوم پـسـر از نـسـل رضـایــی آقـا می خـوانـمـتـان کـریم زیرا که شما دوم حـــســـن آل عـــبـــایـــی آقـــا ************ این درد که مانده بی دوا را چه کنم؟ این سیـنه تحـبـس الدعا را چه کنم؟ این ها به کـنار، یک نفـر می گوید؟ ایـن دوریِ از سـامـرا را چـه کـنم؟
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
مـا بـنـدهایـم گـرم تـمـنّـای اهـل بـیـت در سیـنـهام نـشسته رد پـای اهل بیت دل بـستهام به وعـدۀ فـردای اهل بیت بر پای سفرههای حسن های اهل بیت خاک مرا به دست کـریـمان سـرشتـهاند یـعـنـی غـلام نـام حـسـن هـا نـوشـتـهانـد امشب در آسـمـان عـلـی ماه میرسد کهف الورای دیگری از راه میرسد شـیــری ز بـیـشـۀ اســدالله مــیرسـد یوسف به شوق دیدنش از چاه میرسد در خـانـۀ امـام زمـان بـزم شـادی اسـت لبخـند شوق بر روی لبهای هـادی است زیـبـاتـریـن بـیـان زبـان مـنـی حـسن تـو رهـبـر امـام زمــان مـنـی حـسـن یک شرط از شروط اذان منی حسن تـو دومـیـن امام جـوان مـنـی حـسـن این پـنج شنـبهها که به نام تو خـوردهاند ما را به پـای بـوس ضریـح تو بـردهانـد با هر پـیـاله بـاده زدن عـاشقـت شدم با جـذبـههای نام حـسن عاشقـت شدم وقتی شنیدم از تو سخن عاشقت شدم با هر فـراز جـامعه من عاشقت شدم مـستـبـصرٌ بـشـانـکـم آوای قـلـب ماست طیـبـا لـخـلـقـنـا، گِـل ما از گِـل شماست فـهـم کـسی نـمیرسـد آقا به ساحـتت ده پـشـت تـو امــام، فـدای اصـالـتـت اجــداد مـن تــمـام اسـیــر عـنـایـتـت قـسـمت نـبود کـعـبه بـیـایـد زیارتـت این کعبهای که رتبهاش از عرش برتر است از سیـنـه چاک های قـدیمی حـیـدر است دلهای شیعیان همه در انحصار توست عالم تـمام در کـنـف اخـتــیار توست هر مومنی نشانهاش از اعتبار توست در دست من عقیق یمن یادگار توست بس باشد از شما که به ما میرسد همین طـعــم خـوش زیــارت ایــام اربـعــیــن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ره بـاز کـنـیـد، دلـبـری آمـده است بـر شیـعـه امام دیگـری آمـده است در مـطـلـع هـشـتـم ربـیـع الـثــانـی مـیـلاد امـام عـسـگـری آمـده است *** قاسم نعمتی *** ما دیـده به راه دلـبـری مـه روئـیـم بـا بـادۀ نـاب دیــده را مـی شـوئـیـم در این شب پُر شکوه با هر صلوات تبریک به صاحب الزمان می گوئیم *** قاسم نعمتی *** گلخانۀ وحی بس که زیبا شده است جبـریل درآن محو تماشا شده است وقتی که نظرکرد دراین گلشن، دید یک غنچه به نام عسکری وا شده است *** سید هاشم وفایی *** بـر خـلـق فـروغ ایــزدی داده خـدا سرچشمۀ فیـض سرمـدی داده خـدا در دست امام هادی از بـاغ بهشت امــروز گـــل مـحــمـدی داده خــدا *** سید هاشم وفایی ***
: امتیاز
|
مدح امام حسن عسکری علیهالسلام
عقل مجنون شود از این همه لیلایی تو من و از دور تـمـاشـای تـمـاشـایی تو از قدم های تو روشن شده این قلب سیاه نیست حتی خود خورشید به زهرایی تو دومـیـن آیـنـۀ حُـسـن خــدای حـسـنـی وقت پیـدا شدنت کیست به زیبایی تو؟ باید از دین خود اعراض کند آن کس که مست وحـدت نشد از بادۀ یکـتـایی تو نور مطلق تویی و نیست کنارت نوری جز خدا کیست در این پهنه به تنهایی تو سامـرا قـبلۀ اصحاب ولایی شده است خوب پیداست در این معرکه آقایی تو در حریم تو عجب نیست نباشد مرگی مرگ هم زنـده شده از دم عـیسایی تو
: امتیاز
|
مدح امام حسن عسکری علیهالسلام
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش حسن بن علی این نجل جواد بن رضا را که درود از علی و فاطمه و احمد و آلش هرکه بگرفته به رخ آبرو از خاک در او اشک شوق آمده در چشمۀ چشم آب زلالش هرکه شد دور از او، گلشن فردوس، حرامش هرکه شد زائر او، وصل خداوند، حلالش هرکه بیمهرِ وی آرد به جزا طاعتِ سلمان کلِّ طاعت به سر دوش شود کوهِ وبالش او بوَد عسکری و عسکر او خیل ملایک گو بیایند هـمه دیـو صفـتها به قـتـالش گرچه در تحت نظر بود، ولی فاتح دل شد که روی سینه بوَد مهدی موعود، مدالش خصمش از پا فتد و سر به در آرد ز جهنم گر چه یک چند دهد حضرت دادار، مجالش سجده بر تربتش آرند چه حور و چه ملایک سائل سامره باشد چه نساء و چه رجالش هرکه رو بر حرمش کرد، جحیم است حرامش هرکه بر سامرهاش پشت کند، وای به حالش رَفرَفِ عقل کجا و پر پرواز عروجش؟ بیم دارم که به یک لحظه بسوزد پر و بالش ز بهشت حرم سامرهاش هر که گـریزد به خدا دیدن گـلزار بهشت است محالش وجه نـادیـدۀ ذات ازلی، مصحف رویش شاهکار قـلم صنع الهی، خـط و خـالـش عـوض خـشم از او لالـۀ لبـخـنـد ستـانـد هر که با قهر کند روی به میدان جدالش این عجب نیست که در عرش زند بانگ تفاخر که به دور حرم سامره گردد مه و سالش صلوات عـلی و فـاطمه و خـیـل امامان به کمال و به جلال و به جمال و به خصالش گو بگردند ملایک همهجا ملک خـدا را نه توان دید نظیرش، نه توان یافت مثالش از خـدا تا ابـدالـدهـر جـدا مـانـده و مانَد هر که از راه محبت نبرد ره به وصالش خسروان تاج گذارند و دل از تخت بشویند راه یـابـند اگر یکـسره در صفِّ نعالش مدح او گر زِ خـلایق نبوَد میسزد آری پسرش مهدی موعـود زند دم ز مقـالش اگر از روی خداییش زند پرده به یک سو مهر با جلـوۀ خود ذره شود ماه هلالش عــالــم دل شـود آبــاد بـه یــاد حــرم او گرچه کردند خراب از ره کین اهل ضلالش اوست آن بنده که دارد به همه خلق خدایی او خدا نیست ولی وهم بوَد مات جلالش قـعـر دریـا و پُـر کـاه خـدایـا چه بگـویم نظم من چون ببرد راه به دریای کمالش؟ به جز از مادر و جد و پدر و خیل امامان این محال است، محال است که یابند همالش اوست آن باغ بهاری که خزان دور ز دوْرش اوست آن مهر فروزان که به حق نیست زوالش ناز بر جنّت و فردوس کند در صف محشر گر بوَد در کـفن شیعه گـیاهی ز نهالش جان نهم در کف ساقی اگر از لطف و عنایت دهدم جام و در آن جام بوَد عکس خیالش خشک گردیده در این جامه قلم در کف میثم چه بیارد؟ چه بگوید به چنین منطق لالش؟
: امتیاز
|